میدونی
تا الان که نه روز از تابستون گذشته اونی نبوده که میخواستم
نه خوشحال بودم ، نه هیجان انگیز بوده ، نه هدفمند بوده ، نه رویایی!!
همش ضدحال و حالگیری
خیلی دلم میخواد درست شه.بیکار هم یه جا ننشستم و اوضاعم رو تماشا کنم.
واسه بهبودش تلاش میکنم اما انگار توی یه چرخه معیوبم
میترسم.
من از چالشهای زندگی نمیترسم.معتقدم همونا باعث میشن قدر زیباییها و خوبی هاشو بدونیم
اما از اینکه یک احساس بد رو بارها و بارها تجربه کنم و اون چالشم باشه میترسم.میترسم از پا درم بیاره بدون اینکه بفهمم
و حتی میدونی؟! کاش مینشستم واسش گریه میکردم!! سبک میشدم
باورت میشه؟گریه ام هم نمیگیره!
در سکوت و پوچی خیره میشم به یه جا :||| 
what the hell .?
بیا فکر کنیم قراره درست شه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها